مدیریت، آموزش و توسعه در عصر دیجیتال

روش تحقیق حاضر به شیوه توصیفی-پیمایشی صورت پذیرفت.جامعه آماری این تحقیق مشتمل بر کلیه دبیران زیست شناسی دوره متوسطه آموزش و پرورش کشور عراق به تعداد 431 نفر در سال تحصیلی 1404-1403 بوده است. شیوه نمونه گیری طبقه‌ای تصادفی بوده است که با استفاده از فرمول حجم نمونه کوکران تعداد 136 از دبیران زیست شناسی دوره متوسطه شهر برای تحقیق انتخاب شدند.ابزار تحقیق، پرسشنامه محقق ساخته بوده است. این پرسشنامه شامل 94 گویه و 5 بُعد (شرایط علّی، شرایط زمینه ای، شرایط راهبردی، شرایط مداخله ای، و شرایط پیامدی)بوده است.شیوه جمع آوری اطلاعات در دو بخش کتابخانه‌ای و میدانی صورت گرفت. برای تجزیه و تحلیل داده‌ها در دو سطح آمار توصیفی (فراوانی، درصد)، و آمار استنباطی (آزمون‌های کالموگروف-اسمیرنف برای نرمال بودن داده ها،تحلیل عاملی تأییدی، و مدل یابی معالادت ساختاری) قرار گرفت. بطور کلی نتایج نشان داد، مهمترین مؤلفه شرایط علّی(فرهنگ سازی حفط محیط زیست دارای بارعاملی 98/0)، مهمترین مؤلفه شرایط زمینه ای(فعالیت‌های یادگیری محیط زیست دارای بارعاملی 98/0)، مهمترین مؤلفه شرابط مداخله‌گر (تغییرات غیرمترقبه‌ای محیط زیست و نداشتن شرایط متناسب آموزش دارای بارعاملی 96/0)، مهمترین مؤلفه شرایط راهبردی(به اشتراک گذاری دانش محیط زیست و کنشگری عاطفی با محیط زیست دارای بارعاملی 98/0)، و مهمترین مؤلفه شرایط پیامدی(افزایش آگاهی زیست محیطی دارای بار عاملی 98/0) بوده است.نیز نتایج نشان داد، الگوی نهادینه‌سازی رفتار زیست‌محیطی در بین دانش‌آموزان کشور عراق با رویکرد توسعه پایدار» از برازش مطلوبی برخوردار بوده است.

هدف این پژوهش، شناسایی مؤلفه‌های تعالی منابع انسانی در عصر دیجیتال با تمرکز بر ابعاد اجرایی، ساختاری و فناورانه در سازمان‌های ایرانی است. این پژوهش با رویکرد کیفی و استفاده از روش تحلیل مضمون انجام شده است. داده‌ها از طریق مصاحبه نیمه‌ساختاریافته با ۱۲ نفر از خبرگان حوزه منابع انسانی، فناوری و مدیریت سازمانی گردآوری شد. مشارکت‌کنندگان به‌صورت هدفمند انتخاب شدند و مصاحبه‌ها تا رسیدن به اشباع نظری ادامه یافت. تحلیل داده‌ها در سه مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی و با استفاده از نرم‌افزار NVivo صورت گرفت. برای بررسی اعتبار و پایایی، از روش‌های مثلث‌سازی داده‌ها، کنترل اعضا، و شاخص PAO استفاده گردید. یافته‌ها نشان داد که مؤلفه‌های تعالی منابع انسانی در عصر دیجیتال در سه حوزه اصلی شامل فضای اجرای تعالی منابع انسانی (38 درصد از کدها)، فضای منابع انسانی (36.4 درصد)، و فضای عصر دیجیتال (25.6 درصد) قابل طبقه‌بندی هستند. ابعاد اصلی این مؤلفه‌ها شامل ماهیت، شایسته‌سالاری، ابزار اجرایی، موانع ارتباطی و ساختار سازمان‌های مجری بوده‌اند. مهم‌ترین چالش‌ها، ضعف در نظام شایسته‌سالاری، ساختارهای سیاسی و مدیریتی ناکارآمد، و عدم درک مشترک از فناوری‌های نوین تشخیص داده شدند. تحقق تعالی منابع انسانی در عصر دیجیتال مستلزم بازطراحی ساختارهای اجرایی، ارتقاء نظام شایسته‌محور، توسعه ارتباطات بین‌سازمانی، و توانمندسازی فناورانه منابع انسانی است. پیشنهاد می‌شود که سیاست‌گذاران با اتخاذ رویکردی یکپارچه، زمینه‌های تحول دیجیتال را در تمامی سطوح منابع انسانی فراهم سازند.

هدف از پژوهش حاضر واکاوی سلامت و رفاه کارکنان صنعت بانکداری ایران است. تحقیق آمیخته(کیفی-کمی) و به حیث ماهیت اکتشافی و ازحیث هدف کاربردی بود، که در بخش کیفی با استفاده ازروش فراترکیب والگوی هفت مرحله­ای ساندلوسکی و باروسو (2007) کلیه مقالات علمی- پژوهشی داخلی و خارجی نمایه شده در پایگاه داده‌های معتبر در بازه زمانی 1390 تا 1402 مقالات فارسی و 2010- 2023 مقالات خارجی مورد بررسی قرار گرفتند که پس ازانجام مطالعات اولیه وغربالگری مقالات توسط محقق، مجموعه شاخص‌های مرتبط با هدف، گردآوری وچک­لیست اولیه­ای شامل مطالعه 53 مقاله، 6 بعد، 38 مولفه تهیه شد. 6 بعد با روش فراترکیب و بکارگیری الگوی ساندلوسکی و باروسو(2007) شناسایی شد. ابعاد رفاه و سلامت کارکنان طبق نظر خبرگان شناسایی و تایید شد که این ابعاد عبارتند از: رفاه مالی، رفاه شغلی، رفاه اجتماعی، رفاه جسمانی، رفاه حقوقی و رفاه عاطفی. سپس در بخش کمی با نظرسنجی از اساتید و خبرگان با استفاده از تکنیک دلفی به اعتبارسنجی مولفه­ها پرداخته شده است و نتایج در این بخش نشان از همبستگی کافی میان شاخص­ها بوده است. سپس به منظور بررسی روابط میان ابعاد و مولفه­ها با توزیع پرسشنامه در بین مدیران شعب بانک ملی استان مازندران از آزمون تحلیل عاملی و آزمون تحلیل مسیر با استفاده از نرم­افزار لیزرل پرداخته شد که نتایج در این بخش حاکی از تایید تمام ابعاد(رفاه مالی، رفاه شغلی، رفاه اجتماعی، رفاه جسمانی، رفاه حقوقی و رفاه عاطفی) است.

سرمایه اخلاقی مجموعه‌ای از ارزش‌ها، هنجارها و اصول اخلاقی است که موجب افزایش انسجام اجتماعی، اعتماد عمومی و همکاری بین افراد در یک سازمان می‌شود. هدف پژوهش حاضر مدلسازی سرمایه اخلاقی در سازمان‌های دولتی: رویکرد فراترکیب در تعالی اخلاقی است. روش تحقیق در تحقیق حاضر کیفی است و پژوهشگر از طریق مرور نظام­مند و فراترکیب، به تحلیل نتایج و یافته­های پژوهشگران پیشین می­پردازد و با انجام گام­های هفت گانه روش ساندلوسکی و باروسو مراحل تحقیق را تکمیل نموده است. مولفه­های مرتبط با سرمایه اخلاقی به تعداد 37 مولفه شناسایی شده و در چهار بُعد سرمایه فردی (شامل 9 مولفه)، سرمایه فرهنگی (شامل 5 مولفه)، سرمایه روان­شناختی (11 مولفه) و سرمایه اجتماعی (10 مولفه) دسته بندی شده­اند. برای بهبود سرمایه اخلاقی یک چارچوب و دستور العمل اخلاقی جامع، شفاف و مدون تنظیم گردد که در آن رفتارها و عملکردهای مورد انتظار را برای همه کارکنان مشخص نماید و به عنوان یک دستورالعمل رسمی در اختیار تمامی اعضا قرار داده شود.

در قرن بیست و یکم، به طور فزاینده‌ای تکنولوژی توسعه یافته و شاهد پیشرفت بسیاری از محصولات فناوری پیشرفته میباشیم که می‌توانند کار و فعالیت‌های انسان را آسان‌تر می‌کند، که یکی از مهم‌ترین آن‌ها هوش مصنوعی میباشد. هوش مصنوعی امکان ایجاد راه‌حل‌هایی را فراهم می‌کند که می‌توانند به مشکلات پیچیده رسیدگی کنند و رویکردهای جدیدی برای حل مشکلات ارائه می‌دهند. هوش مصنوعی در را به روی انقلابی در فرآیند یادگیری مطالعات اجتماعی، از روش‌های آموزشی مرسوم تا روش‌های یادگیری هوشمند، باز کرده است. هدف پژوهش حاضر بررسی چالش‌ها و فرصت‌های هوش مصنوعی و فناوری اطلاعات در دانشگاه در جهان مدرن می‌باشد. روش این پژوهش کیفی، فراترکیب است. ابزار گردآوری داده‌ها، اسناد و مدارك پژوهشی و کتابخانهای گذشته در این حوزه است. شیوۀ تحلیل داده‌ها، کدگذاری باز است. مطابق با یافته‌های پژوهش از میان 270 مقاله مرتبط، تعداد 37 تحقیق اصلی یا معیار شناسایی مورد تحلیل قرار گرفتند. گزاره‌های مستخرج دربرگیرندۀ 46 مقولۀ فرعی و 4 مقولۀ اصلی است. با توجه به نتایج حاصل از پژوهش حاضر 46 زمینه تحول هوش مصنوعی در آموزش علوم اجتماعی و رفتاری، از مقالات انتخاب شده در چهار حوزه کلیدی شناسایی شد، که عبارتند از تدریس و آموزش هوشمند در حوزه علوم اجتماعی، یادگیری هوشمند در حوزه علوم اجتماعی، مدیریت هوشمند در حوزه علوم اجتماعی، ارزیابی هوشمند در حوزه علوم اجتماعی، که این موارد موجب تحول در آموزش علوم اجتماعی می‌شوند.

هدف از این پژوهش، طراحی الگوی آموزشی متناسب با محیط یادگیری الکترونیکی براساس ساحت‌های سند تحول بنیادین آموزش و پرورش در دوره دوم ابتدایی است. این مطالعه با رویکرد ترکیبی و از نوع آمیخته اکتشافی (کیفی–کمی) انجام شد. در بخش کیفی، با استفاده از مصاحبه نیمه‌ساختاریافته با 10 نفر از خبرگان آموزش و پرورش شهر مشهد و تحلیل مضمون، ابعاد اولیه مدل شناسایی شد. در بخش کمی، جامعه آماری شامل 1440 نفر از معلمان و کارکنان آموزش و پرورش استان خراسان رضوی بود که با استفاده از نمونه‌گیری تصادفی طبقه‌ای، 303 نفر به‌عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار گردآوری اطلاعات، پرسشنامه‌ای مشتمل بر 4 بعد و 31 گویه بود که پایایی و روایی آن با استفاده از شاخص‌های آلفای کرونباخ، AVE، CR و تحلیل عاملی تأییدی بررسی شد. تجزیه و تحلیل داده‌ها با استفاده از نرم‌افزار LISREL صورت گرفت. نتایج تحلیل مسیر نشان داد که تمامی مسیرهای مورد بررسی دارای ضرایب معنادار بودند (P<0.001) و مؤلفه‌هایی مانند انگیزه درونی (β=0.40)، امید و هدف داشتن (β=0.74)، فضای آزاد و خلاقانه (β=0.69)، احساس تعلق به مدرسه (β=0.67)، حمایت خانواده (β=0.51)، و ساختار سازمانی (β=0.67) تأثیر مثبت و معناداری بر سازه‌های مربوط به خود داشتند. همچنین، شاخص‌های برازش مدل تأیید عاملی شامل GFI=0.93، RMSEA=0.089، CFI=0.95 و CMIN/df=1.95، همگی در محدوده قابل قبول قرار داشتند و ضریب تعیین R² برابر با 0.82 بود. مدل نهایی پژوهش، الگویی منسجم و چندبعدی را برای طراحی آموزش الکترونیکی در دوره ابتدایی ارائه می‌دهد که هم‌راستا با ساحت‌های سند تحول آموزش و پرورش بوده و می‌تواند مبنای سیاست‌گذاری آموزشی در شرایط جدید یادگیری باشد.

این پژوهش با هدف بررسی رابطه بین سطح برخورداری مدارس و بروز خشونت در یک منطقه شهری (منطقه 15 تهران) انجام شده است. با توجه به اهمیت موضوع خشونت در مدارس و تأثیر آن بر سلامت روانی و جسمی دانش‌آموزان و کیفیت آموزش، این مطالعه به بررسی عوامل محیطی مؤثر بر بروز خشونت در مدارس می‌پردازد. روش تحقیق ترکیبی از مصاحبه‌های نیمه‌ساختاریافته با 10 نفر از کارکنان (مدیران، معلمان، مشاوران) دو مدرسه با سطوح برخورداری متفاوت (یک مدرسه برخوردار و یک مدرسه کم‌برخوردار) و مشاهدات غیرمشارکتی در محیط این مدارس بوده است. یافته‌ها نشان می‌دهد که مدارس کم‌برخوردار، به دلیل کمبود امکانات آموزشی و رفاهی، فضای فیزیکی نامناسب، فشارهای اجتماعی-اقتصادی وارد بر دانش‌آموزان و خانواده‌های آنان، بیشتر مستعد بروز خشونت هستند. انواع خشونت مشاهده‌شده در مدارس کم‌برخوردار شامل نزاع‌های فیزیکی، قلدری، رفتارهای پرخاشگرانه و خشونت کلامی بوده است. در مقابل، مدارس برخوردار با امکانات مناسب و فضای آرام، کمتر شاهد بروز خشونت بوده‌اند. عوامل مؤثر بر خشونت در مدارس، شامل عوامل محیطی (امکانات مدرسه، فضای فیزیکی)، عوامل اجتماعی-اقتصادی (وضعیت خانواده‌ها)، و عوامل فردی (مسائل روانی و رفتاری دانش‌آموزان) است. نتایج این پژوهش بر ضرورت توجه بیشتر به مدارس کم‌برخوردار و ارائه راهکارهای عملی برای کاهش خشونت در این مدارس تأکید می‌کند. از جمله راهکارهای پیشنهادی می‌توان به تخصیص منابع بیشتر به مدارس کم‌برخوردار، ارائه خدمات مشاوره‌ای و روان‌شناختی به دانش‌آموزان و خانواده‌های آنان، برگزاری کارگاه‌های آموزشی برای دانش‌آموزان، معلمان و والدین در زمینه پیشگیری از خشونت، و تقویت همکاری بین مدارس و سازمان‌های اجتماعی اشاره کرد. این مطالعه می‌تواند به برنامه‌ریزان و سیاست‌گذاران آموزشی در جهت ارتقای عدالت آموزشی و کاهش خشونت در مدارس کمک کند.

پژوهش‌حاضر ‌به بررسی رابطه منتورینگ، رهبری تحول آفرین، و فرهنگ سازمانی نوآور با میزان تاب آوری سازمانی در شرکت گاز استان کرمان و ارائه یک مدل مطلوب پرداخت. ا‌ین ‌‌پژوهش‌ با‌ استفاده ‌از‌ روش‌‌‌تحقیق ‌‌کیفی‌‌تحلیل‌ مضمون‌،‌‌ مصاحبه‌ با‌‌‌10نفر ‌از‌ مدیران‌‌‌ و ‌خبرگان‌ حوزه‌ منتورینگ و تاب آوری سازمانی، ‌‌اعضا‌ هیأت ‌‌‌علمی ‌‌و‌‌ مدیران ‌‌شرکت ‌ملی گاز‌استان کرمان ‌‌انجام‌ شد‌. ‌‌جامعه‌ آماری ‌‌در‌ بخش ‌کمی شامل 145 نفر از مد‌یران ‌‌و‌ کارشناسان ‌شرکت‌ ملی گاز استان کرمان بودند که‌‌ به ‌شیوه ‌‌نمونه‌گیری ‌‌تصادفی‌‌ سییستماتیک ‌‌مدنظر ‌قرار ‌گرفتند. ‌‌برای‌شناسایی ‌‌ابعاد ‌و ‌مؤلفه‌های منتورینگ و تاب آوری سازمانی ‌‌مصاحبه‌های‌ مفصل‌ و‌ عمیقی‌‌ با‌ ‌‌مدیران ‌‌شرکت‌‌‌ ملی گاز استان کرمان‌‌ انجام ‌شده ‌است‌. برای آشنایی بیشترمدیران وکارمندان شرکت گاز استان کرمان با منتورینگ بک دوره آموزشی دو روزه برگزارگردید. ‌‌در‌بخش‌کمی‌ پژوهش‌ از ‌پرسشنامه‌ 53 سوالی ‌براساس‌ طیف ‌‌‌‌5 درجه‌ای‌‌لیکرت‌‌استفاده‌شد. ‌‌روایی‌پرسشنامه برابر ‌با‌ (‌‌88/1درصد) ‌‌‌و‌ پایایی ‌آن ‌‌برابر‌ با ‌(‌‌87/8درصد) ‌محاسبه‌گردید. کدگذاری مصاحبه‌های تخصصی پژوهش با استفاده از تحلیل کیفی مضمون در6مرحله صورت پذیرفت و تم‌های مورد نظر استخراج شدند و مدل نهایی ارائه گردید. در بخش کیفی جهت تحلیل مضامین استخراج شده از نرم‌افزار Maxqda استفاده شد. نتایج نشان داد که رهبران تحول‌آفرین و فرهنگ سازمانی نوآور با ارائه چشم‌اندازهای جذاب و الهام ‌بخش، کارکنان را به سمت اهداف بلندمدت هدایت می‌کنند. منتورینگ تأثیر قابل توجهی بر افزایش تاب‌آوری سازمانی در مواجهه با چالش‌ها، بحران‌ها، و بازگشت به حالت عادی و مدیریت دارد.